intertwineدیکشنری انگلیسی به فارسیدر هم آمیختن، در هم بافتن، درهم بافته شدن، درهم پیچیدن، تقاطع کردن، بهم تابیدن
intertwinesدیکشنری انگلیسی به فارسیدر هم آمیخته اند، در هم بافتن، درهم بافته شدن، درهم پیچیدن، تقاطع کردن، بهم تابیدن
intertwiningدیکشنری انگلیسی به فارسیپیوستن، در هم بافتن، درهم بافته شدن، درهم پیچیدن، تقاطع کردن، بهم تابیدن