intermediateدیکشنری انگلیسی به فارسیحد واسط، میانجی، مداخله کننده، متوسط، واسطه، در میان اینده، در میان واقع شونده
واسط 2intermediate 2, reactive intermediate, reaction intermediateواژههای مصوب فرهنگستانگونۀ شیمیایی نسبتاً ناپایداری که در مراحلی از واکنش، تولید و در مراحل دیگر، مصرف میشود و قابل جداسازی نیست