50 مدخل
بیننده
به طور موقت
متقابل، بهم پیچیدگی، درهم کشبک کردن
متصل کردن، درهم کشبک کردن
intertwistingly
متخصص داخلی، متخصص داروهای درونی، پزشک امراض داخلی
interdistrict
intercostally
interhostile
internists، متخصص داروهای درونی، پزشک امراض داخلی