interceptingدیکشنری انگلیسی به فارسیرهگیری، قطع کردن، جدا کردن، جلو گیری کردن، حائل شدن، بریدن، جلو کسی را گرفتن
شیر قطع هواintercepting valveواژههای مصوب فرهنگستانشیری که، در هنگام عملکرد ترمز اضطراری، برای جلوگیری از جریان یافتن هوای مخزن کمکی به درون سیلندرهای ترمز فعال میشود و تا یکسان شدن فشار هوا در مخزن کمکی و سیلندر ترمز فعال میماند
بارانرباییinterception 1, interception lossواژههای مصوب فرهنگستانحفظ آب باران بهوسیلۀ پوشش گیاهی و تبخیر آن قبل از رسیدن به سطح زمین
خدمات راهنمایی شبکهinterception serviceواژههای مصوب فرهنگستانخدماتی که در آن، مرکز در صورت وجود اشکال یا مانع در برقراری تماس یا در حین تماس بهطور خودکار در تماس مداخله میکند و مشترک را به پخشکنندۀ پیام صوتی وصل میکند
رهگیری 2interception 2واژههای مصوب فرهنگستانفرایند آشکارسازی نشانکهای الکترومغناطیسی هدف مورد نظر برای شناسایی عملکرد و موقعیت و مقاصد آن