insulateدیکشنری انگلیسی به فارسیعایق بندی، عایق کردن، جدا کردن، مجزا کردن، روپوش دار کردن، با عایق مجزا کردن، بصورت جزیره دراوردن، مشتق
insulatesدیکشنری انگلیسی به فارسیعایق بندی، عایق کردن، جدا کردن، مجزا کردن، روپوش دار کردن، با عایق مجزا کردن، بصورت جزیره دراوردن
درزبند عایقinsulated joint plugواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای نارسانا در درز عایق که با چسب به دو سر ریل متصل میشود
درز عایقinsulated joint, block jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعی درز ریل با عایقبندی خاص برای جلوگیری از عبور جریان الکتریکی از ریلی به ریل دیگر
رسانای عایقپوشinsulated conductorواژههای مصوب فرهنگستانرسانایی که با عایقی مانند پلاستیک پوشانده شده است تا از نشت جریان یا اتصال کوتاه جلوگیری شود متـ . سیم روکشدار insulated wire