institutionalizeدیکشنری انگلیسی به فارسینهادینه کردن، رسمی کردن، در بیمارستان بستری کردن، تبدیل به موسسه کردن، در موسسه یا بنگاه قرار دادن
institutionalisedدیکشنری انگلیسی به فارسینهادینه شده، رسمی کردن، در بیمارستان بستری کردن، تبدیل به موسسه کردن، در موسسه یا بنگاه قرار دادن
institutionaliseدیکشنری انگلیسی به فارسینهادینه کردن، رسمی کردن، در بیمارستان بستری کردن، تبدیل به موسسه کردن، در موسسه یا بنگاه قرار دادن
institutionalizingدیکشنری انگلیسی به فارسینهادینه کردن، رسمی کردن، در بیمارستان بستری کردن، تبدیل به موسسه کردن، در موسسه یا بنگاه قرار دادن
زندانی کردندیکشنری فارسی به انگلیسیconfine, detain, immure, imprison, incarcerate, institutionalize, intern, shut