insightدیکشنری انگلیسی به فارسیبینش، بصیرت، درون بینی، بینش، بصیرت، فهم، فراست، بینایی، درون بینی، چشم باطن
بینشinsightواژههای مصوب فرهنگستانفهمی از خود و روابط با دیگران که تجربههای پیشین را روشن یا فرد را در حل مسئلهای یاری میکند
in sightدیکشنری انگلیسی به فارسیبینش، بصیرت، درون بینی، بینش، بصیرت، فهم، فراست، بینایی، درون بینی، چشم باطن
بینشدرمانیinsight therapyواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه رواندرمانی مبتنی بر این نظریه که تغییرات شخصیتی عمیق و دیرپا حاصل نمیشود مگر آنکه مُراجع منشأ نگرشهای تحریفشده و تمهیدات دفاعی خود را دریابد