innateدیکشنری انگلیسی به فارسیذاتی، درونی، فطری، غریزی، طبیعی، جبلی، مادرزاد، لاینفک، درون زاد، اصلی، داخلی، چسبنده
پهندلغتنامه دهخداپهند. [ پ َ هََ ] (اِ) دامی باشد که بدان آهو گیرند. (برهان ). تله : چون نهاد او پهند را نیکوقید شد در پهند او آهو.رودکی .
عندلغتنامه دهخداعند. [ ع ِ دَ / ع َ دَ / ع ُ دَ ] (ع اِ) ظرف غیرمتصرف است برای مکان ، خواه حقیقی باشد، مانند: جلست عند زید (نزد زید نشستم )؛ و خواه مجازی ، مانند: عند زید علم ٌ (زید را علمی است ). و برای زمان نیز بکار رود، م
innateدیکشنری انگلیسی به فارسیذاتی، درونی، فطری، غریزی، طبیعی، جبلی، مادرزاد، لاینفک، درون زاد، اصلی، داخلی، چسبنده