اطلاعدهندگیinformativenessواژههای مصوب فرهنگستانتوانایی یک منبع در اطلاعدهی به کاربران برای افزایش رضایتمندی آنان
توزیع پیشینی آگاهندهinformative prior distributionواژههای مصوب فرهنگستاندر استنباط بیزی، نوعی چگالی احتمال پیشینی که اطلاع نظری یا تجربی دربارۀ مقدار نامعلوم پارامتر را منعکس میکند
آموزندهدیکشنری فارسی به انگلیسیdidactic, educational, educative, eye-opener, informative, instructive, learner, pupil