indefiniteدیکشنری انگلیسی به فارسینامحدود، نا معین، نکره، غیر قطعی، بی حد، بی اندازه، معلق، بیکران، غیرقابل اندازهگیری، غیر صریح، سیال
صورت نامعینindefinite formواژههای مصوب فرهنگستانیک صورت درجۀ دوم که برخی از مقادیر آن مثبت و برخی از مقادیر آن منفی باشد
ضمیر مبهمindefinite pronounواژههای مصوب فرهنگستانضمیری که به شخص یا شیء یا مکان نامشخصی دلالت میکند مثل همه، هر، برخی، بعضی متـ . ضمیر نامعین
پادمشتقantiderivativeواژههای مصوب فرهنگستانبرای هر تابع مفروض، تابعی که مشتق آن برابر تابع مفروض است متـ . انتگرال نامعین indefinite integral تابع اولیه primitive function