impulseدیکشنری انگلیسی به فارسیضربان قلب، بر انگیزش، ضربت، انگیزه ناگهانی، ضرب، انگیزه دادن به، تکان دادن، بر انگیختن
تقریب ضربهimpulse approximationواژههای مصوب فرهنگستانتقریبی که در آن برای برخورد بین ذرۀ فرودی و ذرۀ مقید هدف، از نیروهای قیدی ذرۀ هدف صرفِنظر میشود
تکانه 1impulse 1, impulsionواژههای مصوب فرهنگستان1. در نظریۀ روانکاوی، جنبش کارمایۀ روانی مربوط به سائقهای جنسی و پرخاشگری 2. در روانشناسی، میل و رغبت ناگهانی و ضروری به فعالیت فوری