implementدیکشنری انگلیسی به فارسیپیاده سازی، انجام، اجراء، ابزار، الت، افزار، اسباب، انجام دادن، اجراء کردن، ایفاء کردن
برنامۀ درستیسنجیverification planواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از برنامۀ اجرایی (implementation plan) که روالهای اثبات درستی عملکرد را توصیف میکند