impaledدیکشنری انگلیسی به فارسیتحریک شده، بر چوب اویختن، سوراخ کردن، احاطه کردن، چهار میل کردن، محدود کردن، میله کشیدن، سپوختن
impalesدیکشنری انگلیسی به فارسیامواج، بر چوب اویختن، سوراخ کردن، احاطه کردن، چهار میل کردن، محدود کردن، میله کشیدن، سپوختن
سوراخ کردندیکشنری فارسی به انگلیسیburrow, impale, penetrate, perforate, pierce, spike, stab, stick, transfix