immuringدیکشنری انگلیسی به فارسیجاذب، در دیوار قرار دادن، در چهار دیوار نگاهداشتن، محصور کردن، زندانی کردن
imbuingدیکشنری انگلیسی به فارسینفوذ کردن، رسوخ کردن در، خوب نفوذ کردن، اشباع کردن، خوب رنگ گرفتن، اغشتن، ملهم کردن
immersingدیکشنری انگلیسی به فارسیغوطه ور شدن، فرو بردن، پوشاندن، غسل ارتماسی دادن، غوطه دادن، زیر اب کردن