هلملغتنامه دهخداهلم . [ هََ ل ُم ْ م َ ] (ع اِ فعل ) بیا. (منتهی الارب ). کلمه ای است به معنی خواندن به چیزی مانند تعال . لازم است اما به صورت متعدی نیز به کار رود، مانند: هلم
چهلمفرهنگ انتشارات معین(چِ هِ لُ) 1 - (ص .) عدد ترتیبی چهل . 2 - (اِ.) مراسم بزرگداشت چهلمین روز شخص فوت شده .
چهلملغتنامه دهخداچهلم . [ چ ِ هَِ ل ُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) (مرکب از چهل + م ماقبل مضموم ، پسوند عددی ) مرتبه ٔ چهل که در میان مرتبه ٔ سی و نهم و چهل و یکم واقع است .
کهلملغتنامه دهخداکهلم . [ ک َ ل َ ] (اِ) به معنی بادنجان . (برهان ) (آنندراج ). بادنجان . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کهکم شود.