هبرلغتنامه دهخداهبر. [ هََ ب ِ ] (ع ص ) جمل هبر؛ شتر بسیارگوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتر بسیارگوشت . (اقرب الموارد). بعیر هبر وبر؛ شتر پرگوشت پشمناک . (منتهی الارب )
هبرلغتنامه دهخداهبر. [ هََ ب َ ] (ع مص ) بسیارگوشت گردیدن و فربه شدن شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
کهبرلغتنامه دهخداکهبر. [ ک َ ب َ ] (اِخ ) نام ولایتی است در هند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 161). نام ولایتی است در هندوستان . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در فرهنگ رشیدی «ک
کهبرگلغتنامه دهخداکهبرگ . [ ک َ ب َ ] (اِ مرکب ) کاه برگ . برگ کاه : ربودندش آن دیوساران ز جای چو کهبرگ را مهره ٔکهربای . نظامی .به کهبرگ ساکن کنی باد راهراسانی از بید پولاد را.ن
هبرجلغتنامه دهخداهبرج . [ هََ رَ ] (ع ص ، اِ) رفتار شتاب سبک .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راه رفتن تند و کند. (اقرب الموارد). راه رفتن سریع و خفیف ، درهم . (معجم متن اللغة).
هبرجلغتنامه دهخداهبرج . [ هَِ رِ ] (ع ص ) مرد ستبر فربه . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (منتهی الارب ).