هبافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخاک نرم که از زمین بلند شود و در هوا پراکنده گردد؛ گردوغبار. هبای منثور: [قدیمی] گرد پراکنده.
هبالغتنامه دهخداهبا. [ هََ ] (از ع اِ) صورت فارسی هباء. گرد وغبار که از روزن در آفتاب پدید آید. نغام . (ناظم الاطباء). (آنندراج ). غبار. (اقرب الموارد) : مجره چون ضیا که اندر ا
هباکفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفرق سر؛ میان سر؛ تارک: ◻︎ یکی گرز زد ترک را بر هباک / کز اسب اندرآمد هماندم به خاک (فردوسی: مجمعالفرس: هباک).
هباکلغتنامه دهخداهباک . [ هََ ] (اِ) تارک سر. (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (ناظم الاطباء). فرق سر. (برهان ) (انجمن آرا). چکاد. هپاک : یکی گرز زد ترک را بر هباک کز اسب اندرآمد همانگه