هیللغتنامه دهخداهیل . (اِ) معروف است و به عربی قاقله ٔ صغار میگویند. (برهان ). دوایی است که به هندی الایچی سفید نامند. ظاهراً این معرب هیل است که به یای مجهول باشد و به عربی قا
هیللغتنامه دهخداهیل . [ هََ ] (ع مص ) فروریختن بر چیزی خاک و ریگ را. (منتهی الارب ). || فروریختن آرد در انبان بی وزن و کیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فروریختن .(دهار) (تا
چهیللغتنامه دهخداچهیل . [ چ ِ ] (عدد، ص ، اِ) صورتی از چهل : پادشاهی نوشیروان چهیل و هشت سال بود و بروایتی چهیل و هفت سال . (مجمل التواریخ والقصص ). و بدین حساب از گاه کیومرث با
کهیللغتنامه دهخداکهیل . [ ک ُهََ ] (ع اِ) از نامهای عربان است . (منتهی الارب ).- یوم الکهیل ؛ از ایام عرب است . (مجمع الامثال میدانی ).