هزهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهتکان؛ جنبش؛ تحریک: ◻︎ کاین تٲنی پرتو رحمان بُوَد / وآن شتاب از هزّۀ شیطان بُوَد (مولوی: ۶۷۵).
کهزهلغتنامه دهخداکهزه . [ ک َ زَ / زِ ] (اِ) کهنزه و دهن دره و تمطی . (ناظم الاطباء). رجوع به کهنزه شود.
هزه جانلغتنامه دهخداهزه جان . [ هََ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش ورزقان شهرستان اهر که دارای 464 تن سکنه است . آب آن از چاه و محصول عمده اش غله و سردرختی است . (از فرهنگ جغرافیائی ای
هزهازلغتنامه دهخداهزهاز. [ هََ ] (ع ص ) آب بسیار روان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سیف هزهاز؛ شمشیر جنبان و روشن بسیارآب درخشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).