هزلدیکشنری عربی به فارسیمورداستهزاء قراردادن , دست انداختن , شوخي کنايه دار , خوشمزگي , شوخ , خوش مزگي , طرب , سبک , سبک سري , رفتار سبک , لوسي
هزلفرهنگ مترادف و متضادبذلهگویی، جوک، شوخی، طیبت، ظرافت، لاع، لافی، لطیفه، لودگی، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه، هجا، هجو، هجو
هزللغتنامه دهخداهزل . [ هََ ] (ع مص ) لاغر گردانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || لاغر گردیدن مرد. || مردن شتران کسی پس از درویش شدن وی . || (اِ) بیهودگی . خلاف جد.
کهزللغتنامه دهخداکهزل . [ ک َ زَ ] (اِ) گیاهی است که در دواها به کار آید و آن مدر و ملین و مسخن و مهیج باه بود. (فرهنگ رشیدی ). رستنی و دارویی باشد که در دواها نیز به کار برند و
هزلجلغتنامه دهخداهزلج . [ هََ زَل ْ ل َ ] (ع ص ) تیزرو از شترمرغ . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هزلع شود.