338 مدخل
یخ، خونسردی و بی اعتنایی، منجمد کردن، یخ بستن، منجمد شدن، شکر پوش کردن
شکل جامد و بلوری آب در جَوّ بهصورت بلورهای برف و تگرگ و گویچهیخ
یخ زده
شیر یخ
لوبیای یخی
منطقه یخی، یخزار، یخشناور
ice