هشملغتنامه دهخداهشم . [ هََ ] (ع مص ) شکستن نان خشک و هر چیز خشک و میان کاواک را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شکستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر
هشماتلغتنامه دهخداهشمات . [هََ ش َ ] (ع اِ) ج ِ هشمة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بزهای کوهی . (آنندراج ). رجوع به هشمة شود.
هشمشمةلغتنامه دهخداهشمشمة. [هََ ش َ ش َ م َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیررا گویند که فریسه ٔ خود را شکند. (اقرب الموارد).
هشمیلغتنامه دهخداهشمی . [ هََ ش ِ ] (اِخ ) (مخفف هاشمی ) تخلص سیدهاشم تونی شاعر است که به زبان ولایتی خود اشعاری داشته است . (از انجمن آرا).