هشیملغتنامه دهخداهشیم . [ هََ ] (اِخ ) ابن بشیر. محدث است . (منتهی الارب ). مکنی به ابومعاویه ، تابعی است . (یادداشت مؤلف ). هشیم بن بشیر سلمی مکنی به ابومعاویه ، فقیهی است از
هشیملغتنامه دهخداهشیم . [ هََ ] (اِخ ) مکنی به ابوعلی . از علمای نجوم و ریاضی . او راست : کتاب حرکت التفاوت . (از جهان دانش ص 84) (یادداشت مؤلف ).
هشیملغتنامه دهخداهشیم . [ هََ ] (ع ص ) شکسته . || سست اندام . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گیاهی است خشک که ریزه ریزه گردد. || هر گیاه خشک . (منتهی الارب ).
هشیمةلغتنامه دهخداهشیمة. [ هََ م َ ] (ع ص ) زمین که درختانش خشک گردد. (منتهی الارب ). زمینی که درختهایش خشک گردد چنانکه سیاه شود. || درخت خشک . (از اقرب الموارد).