اظلملغتنامه دهخدااظلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) کوهی است سیاه از ذات حبیس . (منتهی الارب ) . در ناظم الاطباء بغلط ذات جلیس چاپ شده است و یاقوت گوید: اصمعی هنگام یاد کردن کوههای مکه گو
اظلملغتنامه دهخدااظلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) کوهی است . (آنندراج ). کوهی است بزمین بنی سلیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوهی است بزمین بنی سلیم بحجاز و ابن بری این بیت را برای
اظلملغتنامه دهخدااظلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) کوهی به حبشه که کان رویین دارد. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از مراصد الاطلاع ) (از تاج العروس از یاقوت ). و رجوع به معجم البلدان و مر
اظلملغتنامه دهخدااظلم . [ اَ ل َ ] (ع اِ) سوسمار (صفت غالبی است )، زیرا آن جانور بچگان خود را می خورد. (از متن اللغة).
اظلملغتنامه دهخدااظلم . [ اَل َ ] (اِخ ) موضعی است از بطن الرمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از مراصدالاطلاع ). و اظلم در شُعَیبَه . (از معجم البلدان ). و صاحب تاج العروس آرد
اظلمةلغتنامه دهخدااظلمة. [ اَ ل ِ م َ ] (ع اِ) ج ِ ظلیم ، بمعنی شترمرغ نر. (از متن اللغة). ظُلمان . ظِلمان . (متن اللغة). و رجوع به کلمه های مذکور شود. || شترمرغهای نر. مفرد آن ظ
البادی اظلملغتنامه دهخداالبادی اظلم . [ اَ اَ ل َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) ابتداکننده ستمکارتر است . جزئی از مثل معروف است : هذه بتلک والبادی اظلم . میدانی آرد: و نخستین کس که این مثل را گف
اظلوملغتنامه دهخدااظلوم . [ ] (اِخ ) اظلوم بن الهان الحمیری . نیای حوشب بن شرحبیل ... بود. رجوع به تاج العروس شود.