اصفنطلغتنامه دهخدااصفنط. [ اِ ف َ ] (معرب ، اِ) بمعنی اسفنط است . (از اقرب الموارد). نوعی از شراب خوش . لغتی در اسفنط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شیره ٔ انگورخوشبو یا گونه ای
اسفنطلغتنامه دهخدااسفنط. [ اِ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) می انگوری خوشبو یا نوعی از شراب یا عالیترین شراب ها. (از منتهی الارب ). یقال انها لغة رومیة. (محمودبن عمر) . خمر. (بحر الجواهر).
اصفندلغتنامه دهخدااصفند. [ اِ ف َ ] (معرب ، اِ) بهترین و صافی ترین باده . (از المعرب جوالیقی ). اسفنط. اصفنط. اسفند. اصفعند. اصفعید، اصفد. رجوع به کلمه های مزبور، و نشوءاللغة و ا