ارغافلغتنامه دهخداارغاف . [ اِ ] (ع مص ) تیز نظر کردن . تیز کردن نظر را. (منتهی الأرب ). نگریستن با جد و جهد. (آنندراج ). || شتاب رفتن . (منتهی الأرب ). بشتاب رفتن . (آنندراج )
ارغافلغتنامه دهخداارغاف . [ اَ ] (اِ) جوی آب . رودخانه . ارغا. ارغاو. ارغاب . رجوع به ارغا و ارغاب شود.
ارخافلغتنامه دهخداارخاف . [ اِ ] (ع مص ) ارخاف عجین ؛ تنک و سُست کردن خمیر و آب بر آن افزودن . (از منتهی الارب ).
ارافةلغتنامه دهخداارافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) با فراخی و ارزانی شدن (چنانکه زمین ). (منتهی الارب ). فراخ نعمت شدن زمین . (مؤید الفضلاء). || بزمین علفناک رسیدن . (منتهی الارب ). بز