ارغاثلغتنامه دهخداارغاث . [ اِ ] (ع مص ) شیر دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ارضاع . || زدن بر رگهای شیر. || نیزه بر نیزه زدن کسی را. || شیردار شدن ماده .
اغاثةدیکشنری عربی به فارسیاسودگي , راحتي , فراغت , ازادي , اعانه , کمک , امداد , رفع نگراني , تسکين , حجاري برجسته , خط بر جسته , بر جسته کاري , تشفي , ترميم , اسايش خاطر , گره گشايي , ج
اراثلغتنامه دهخدااراث . [ اِ ] (ع اِ) آتش . || آنچه بدان آتش گیرند مانند سوخته و جز آن . (منتهی الارب ).
اراثلغتنامه دهخدااراث . [ اِ ] (اِخ ) ناحیه ای در ولایت تکزاس (امریکای شمالی )، مساحت آن 1000میل مربع و سکنه ٔ آن 22000 و کرسی آن دوبلین است .
اراثرسلغتنامه دهخدااراثرس . [ اِ رِ ] (اِخ ) شهری از اوبه که ایرانیان در جنگهای با یونان در حدود 490 ق . م . آنجا را خراب کردند: منادیموس من اهل اراثرس . (تاریخ الحکمای قفطی ص 24)