ارصلغتنامه دهخداارص . [ اَ رَص ص ] (ع ص ) آنکه دندانها نزدیک یکدیگر دارد. تنگ دندان . آنکه دندان بهم پیوسته دارد. الص ّ. ناگشاده دندان . مؤنث : رَصّاء. ج ، رُص ّ. (مهذب الاسما
چارصورتلغتنامه دهخداچارصورت . [ رَ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح قمار) اصطلاحی در بازی آس و آن چهاربرگ در بازی آس است که دو برگ آن تصویر شاه و دو برگ تصویر بی بی باشد. دو شاه و دو بی بی . ش
ارصعلغتنامه دهخداارصع. [ اَ ص َ ] (ع ص ) لاغرسرین و ران . (منتهی الأرب ). آنکه گوشت اندک دارد بر کفل و ران . ارسح . (زوزنی ). مؤنث : رَصْعاء. || طَعن ٌ ارصع؛ که سنان فرورود در