ارخلغتنامه دهخداارخ . [ اَ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از عصاة ارمنی عهد داریوش بزرگ . داریوش در بند چهاردهم ستون سوم کتیبه ٔ بیستون گوید: «زمانی که من در پارس و ماد بودم ، در دفعه ٔ
ارخلغتنامه دهخداارخ . [ اَ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در اِجاء، یکی از دو کوه طی ، بنی رُهم را. (معجم البلدان ).
ارخلغتنامه دهخداارخ . [ اِ رِ ] (اِخ ) اوروک . در توریة اَرَک و ارکای کنونی یکی از شهرهای باستانی سومر. در 1854م . «تی لُر» و «لُفتوس » انگلیسی در زیر تپه های «وارکه » و «مغیر»
چارخلغتنامه دهخداچارخ . [ رُ ] (ترکی ، اِ) چارق . کفش درشت روستایی . نوعی پای افزار که دهقانان و روستائیان در پای کنند : سواران ولی بر نمد زین چارخ شجاعان ولیکن بفسق و بساغر. عم
گوگ ارخجلغتنامه دهخداگوگ ارخج . [ اَ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش ترک شهرستان میانه . واقع در 12هزارگزی جنوب بخش و هزارگزی شوسه ٔ میانه به خیاو. کوهستانی و هوای آن معتدل وسکنه
وارخلغتنامه دهخداوارخ . [ رَ ] (اِ) تیر. || آرنج . (ناظم الاطباء). این کلمه در این معنی ظاهراً مصحف وارنج باشد. || افعی . (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). || چلپاسه . (ناظم الاطباء).