ارمسلغتنامه دهخداارمس . [ اِ م ِ / اُ م ُ ] (اِخ ) هرمس . ادریس پیغمبر. (برهان ). و رجوع به هرمس و هرمس مثلث و اخنوخ و ادریس و فهرست عیون الانباء شود.
چارمسمارلغتنامه دهخداچارمسمار. [ م ِ ] (اِ مرکب ) در این شعر ظاهراً کنایه از چارطبع است : جان کندن تن به چارمسماربر رقص رحیل هست دشوار.نظامی .