ارمهلغتنامه دهخداارمه . [ اُ م َ ] (اِخ ) مخفف ارمیا. (غیاث ) (آنندراج ). و او را با خضر یکی دانسته اند (!). (غیاث ). رجوع به ارمیا شود.
ارمهانلغتنامه دهخداارمهان .[ اَ م َ ] (معرب ، اِ مرکب ) ظاهراً صورتی از نرم آهن ، و یؤخذ علی الحدّادین الاّ یضربوا سکیناً و لامقراضاً... من ارمهان فأنّه لاینتفع به . (معالم القر
ارمهزازلغتنامه دهخداارمهزاز. [ اِ م ِ ] (ع مص ) دادن چیزی : هو لایَرْمَهِزﱡ بشی ٔ؛ او نمیدهد چیزی را. (منتهی الارب ).