اریضلغتنامه دهخدااریض . [ اَ ] (ع ص ) مرد متواضع سزاوار خیر. || فربه : جدی اریض ؛ بزغاله ٔ فربه . (منتهی الارب ). || پاک . (آنندراج ). || پهناور. (منتهی الارب ). پهن و فراخ . -
اریضلغتنامه دهخدااریض . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است در قول امروءالقیس :أصاب َ قَطاتَین فسال لواهمافوادی البدِی ّ فانتحی للأریض . (معجم البلدان ).اریض یا یریض شهری است یا وادی ایست
اریضةلغتنامه دهخدااریضة. [ اَ ض َ ] (ع ص ) ارض اریضة؛ زمینی برومند. (مهذب الاسماء). || زمین پاکیزه و خوش آیند بچشم و سزاوار خیر. (منتهی الارب ).