افرنجلغتنامه دهخداافرنج . [ اَ رَ ] (ع اِ) معرب افرنگ و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). اَفرِنگ . (ناظم الاطباء). افرنگ همانا بمعنی فرنگ است . (آنندراج ). رجوع به فرنگ و افرنگ شود.
افرنجلغتنامه دهخداافرنج . [ اِ رَ ] (معرب ، اِ) معرب فرانک یا فرنگ . یکی از قدیمترین جایها که این کلمه در میان مسلمین مستعمل شده است ، در ترجمه ٔ دیسقوریدوس است که بزمان متوکل عب
افرنگلغتنامه دهخداافرنگ . [ اَ رَ ] (اِ) اورنگ و تخت پادشاهی . (ناظم الاطباء). اورنگ است که تخت پادشاهان باشد. (هفت قلزم ) (برهان ) (آنندراج ).بمعنی تخت مرادف اورنگ . (فرهنگ رشید