افنباخلغتنامه دهخداافنباخ . [ اُ فِم ْ ] (اِخ ) شهری است در آلمان (ناحیه ٔ هس ) نزدیک فرانکفورت سورلمن و 101700 تن سکنه دارد و محصول آن چرمسازی و مصنوعات شیمیایی است . و یک کاخ با
افنباخلغتنامه دهخداافنباخ . [ اُ فِم ْ ] (اِخ ) ژاک (1819-1880 م .). آهنگسازآلمانی الاصل که بتابعیت فرانسه درآمد. وی اپرتهای متعددی تصنیف کرد، از آنجمله است : 1 - هلن زیبا . 2 - ا
انباخلغتنامه دهخداانباخ . [ اِم ْ ] (ع مص ) در زمین نبخاء تخم کاشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در زمین نبخاء یعنی زمین سخت و بلند تخم کاشتن . (آنندراج ). || بیخ بردی خوردن
انباخونلغتنامه دهخداانباخون . [ اَم ْ ] (اِ) حصار قلعه . (برهان قاطع)(آنندراج ) (ناظم الاطباء). قلعه و حصار. (انجمن آرا)(مؤید الفضلاء) (شعوری ج 1 ورق 122 ب ) : ز سوی هند گشادی هزا