افشهلغتنامه دهخداافشه . [ اَ ش َ / ش ِ ] (اِ) بمعنی بلغور باشد و آن غله ایست که در آسیا آن را خورد کنند و بشکنند چنانکه آرد نشود. (انجمن آراء ناصری ) (آنندراج ) (برهان ). گندم ن
افشهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگندم نیمکوفته؛ بلغور: ◻︎ گندم افشهای که معهود است / که بُوَد بیشتر رهاوردم (رضیالدین نیشابوری: لغتنامه: افشه).
گل کافشهلغتنامه دهخداگل کافشه . [ گ ُ ل ِ ش َ / ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به لغت اصفهانی احریض است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به کافشه و کافیشه و گل کاغاله و کاجیله شود.