افشا دادنلغتنامه دهخداافشا دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) افشا شدن : سر ازل و راز ابد بی مدد وحی چون طعنه ٔ عدل تو به هر جادهد افشا.سنجر کاشی (از بهار عجم ).
افشالغتنامه دهخداافشا. [ اِ ] (از ع ، اِمص ) آشکارکردگی . فاش کردگی . انتشار. (ناظم الاطباء). افشاء. رجوع به افشاء شود : چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرایم کهتران نکو
افشافرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط افشا، بیپردهگویی، پردهدری، ارائه، اشاعه پردهبرداری، کشف، مکاشفه الهام، وحی، واقعه اعتراف، اقرار تخلیۀ اطلاعاتی، بازجویی