اسریسلغتنامه دهخدااسریس . [ اَ ] (اِ مرکب ) بمعنی آسریس است . (شعوری ). اسبریس . رجوع به آسریس شود. و ظاهراً مجعول است .
ادریسیلغتنامه دهخداادریسی . [ اِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن محمد. یکی از مشاهیر علمای اسلام ، از نسل حکام اندلس که به اَدارِسه مشهور بودند. وی بنام شریف ادریسی مشتهر است . مولد او د
واریس (ورم رگ پا)گویش اصفهانی تکیه ای: vâriz طاری: vâris طامه ای: vâris طرقی: vâris کشه ای: vâris نطنزی: vâris