استرحاملغتنامه دهخدااسترحام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بخشایش خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). رحم خواستن . مهربانی طلبیدن .
استرحامفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. رحم خواستن؛ شفقت و بخشایش خواستن؛ مهربانی خواستن.۲. دلسوزی؛ شفقت.
استحراملغتنامه دهخدااستحرام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بگشن آمدن خواستن گاو و میش و بره . (زوزنی ). به ایغر جستن درآمدن حیوانات . بگشن آمدن میش . (تاج المصادر بیهقی ). گشن خواه شدن : است
استرامادورلغتنامه دهخدااسترامادور. [ اِ ] (اِخ ) استرامدورة. نام دو ولایت بزرگ که یکی متعلق بدولت اسپانیا و دیگری متعلق به پرتغال است . نخستین ولایتی است قدیم در قسم غربی اسپانیا محدو
استرحاللغتنامه دهخدااسترحال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کوچ خواستن از کسی . (منتهی الارب ). || پالان برکردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).
استرماملغتنامه دهخدااسترمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عمارت خواستن از کسی . (منتهی الارب ). عمارت خواستن بنا. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تیمار و مرمت کردن خواستن عمارت . || استرمام