استذآبلغتنامه دهخدااستذآب . [ اِ ت ِذْ ] (ع مص ) اًستذاءَب َ النَقَدُ؛ گوسپندکی گرگ شد، و آن مثل است و در حق شخصی گویند که خوار و حقیر باشد و خود را بزرگ و برتر نماید. (منتهی الار
استذکارلغتنامه دهخدااستذکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اذّکار. تذکر. تَذکیر. ذِکری . یاد گرفتن خواستن . (زوزنی ). || یاد گرفتن . || درس گفتن . || نگاه داشتن . (منتهی الارب ). || استذکار ک
استذکارفرهنگ انتشارات معین(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) یاد کردن . 2 - (اِمص .) یادآوری ، یاد کرد. ج . استذکارات .
استذابةلغتنامه دهخدااستذابة. [ اِ ت ِ ب َ ] (ع مص ) گداختن خواستن . || طلب شهد یا موم کردن . (منتهی الارب ).