اقتناصلغتنامه دهخدااقتناص . [اِ ت ِ ] (ع مص ) شکار کردن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) : اولیای دولت را بر اقتصاص و اقتناص او تحریض داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).کی
استناصةلغتنامه دهخدااستناصة. [ اِ ت ِ ص َ ] (ع مص ) سپس ماندن . || جنبانیدن . || سبک شمردن کسی را پس بحاجت خویش بردن آنرا. || جنبیدن اسب جهت رفتن . (منتهی الارب ).
اقتصاصلغتنامه دهخدااقتصاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بر پی کسی رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قصاص دادن خواستن . || در پی قصاص شدن . (منته
اقتناءلغتنامه دهخدااقتناء. [ اِ ت ِ] (ع مص ) ورزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کسب کردن ، یعنی حاصل کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || فراهم آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم ا
اقتناعلغتنامه دهخدااقتناع . [ اِت ِ ] (ع مص ) خرسند شدن بدانچه هست . (از اقرب الموارد). قناعت کردن . (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد).
اقتنالوقیلغتنامه دهخدااقتنالوقی . [ اَ ت ِ ] (معرب ، اِ)شوکةالبیضا و آنرا بفارسی بادآور گویند و آن بوته ٔ خاری باشد سفید. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).