اضغاثلغتنامه دهخدااضغاث . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ضِغْث .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان تهذیب عادل ص 66). دسته های گیاه خشک و تر با هم درآمیخته . (از اقرب الموارد) (ا
اضغاثفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدستههای گیاهان خشک و درهمپیچیده. اضغاث احلام: [قدیمی] خوابهای شوریده، آشفته، و درهم که نمیتوان تعبیر کرد.
اغاثةدیکشنری عربی به فارسیاسودگي , راحتي , فراغت , ازادي , اعانه , کمک , امداد , رفع نگراني , تسکين , حجاري برجسته , خط بر جسته , بر جسته کاري , تشفي , ترميم , اسايش خاطر , گره گشايي , ج
ارغاثلغتنامه دهخداارغاث . [ اِ ] (ع مص ) شیر دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ارضاع . || زدن بر رگهای شیر. || نیزه بر نیزه زدن کسی را. || شیردار شدن ماده .
اضباثلغتنامه دهخدااضباث . [ اَ ] (ع اِ) قبضات . واحد آن ضَبْثة است . (از اقرب الموارد). رجوع به ضبثة شود. قبضه ها، و فیه حدیث : اوحی لداود قل لبنی اسرائیل لایدعونی و الخطایا بین
اضطغاثلغتنامه دهخدااضطغاث . [ اِ طِ ] (ع مص ) فراهم آوردن ضِغْث را. (منتهی الارب ). و ضِغْث بمعنی دسته گیاه خشک و تر درآمیخته است . رجوع به ضِغْث شود. گرد آوردن هیزم . (از اقرب ال
اضغاءلغتنامه دهخدااضغاء. [ اِ ] (ع مص ) ببانگ آوردن کسی را و برانگیختن کسی را بر بانگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برانگیختن به ضُغاء، و ضغاء بمعنی بانگ روباه و گر