اضربدیکشنری عربی به فارسیخمير ياچسب سياه رنگي که با ان ترک وشکاف هاي کفش را پر ميکنند , دنده(ماشين) , لباس , جامه , وصله کردن , بهم پيوستن , زدن , کتک زدن , چکش چوبي , تخماق , چماق , گر
اضربلغتنامه دهخدااضرب . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) زننده تر. (ناظم الاطباء) : اطعنها بالقناة اضربهابالسیف جحجاحها مسوّدها.متنبی .
اضربلغتنامه دهخدااضرب . [ اَ رُ ] (ع اِ) ج ِ ضَرْب ، بمعنی آخر بیت شعر. (از لسان العرب ) (اقرب الموارد). ج ِ ضرب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ضرب شود.
واضربbackbeatواژههای مصوب فرهنگستانتأکید بر روی ضربهای دوم و چهارمِ میزان چهارضربی در موسیقی پاپ و جاز و راک