احدیلغتنامه دهخدااحدی . [ اَ ح َ ] (ص نسبی ، اِ) منصب داری باشد از انواع منصبداران هند و آن از عهد اکبرشاه معمول گردید. (چراغ هدایت ). و در بهار عجم آمده که جماعت احدیان تنها من
واحدیلغتنامه دهخداواحدی . [ ح ِ ] (اِخ ) یکی ازشعرای ایران . وی به عهد جلال الدین محمداکبر پادشاه به هند رسید اما ناکام به وطن خود بازگشت . از اوست :کور میخواهم ز گریه دیده ٔ اغی
واحدیلغتنامه دهخداواحدی . [ ح ِ ] (اِخ ) (... نیشابوری ) علی بن احمدبن محمدبن علی بن متویه مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن علی بن احمدبن محمد... و معجم المطبوعات ج 2 ص 1905 و
واحدیلغتنامه دهخداواحدی . [ ح ِ ] (اِخ ) (مولانا...) ولد مولانا معرف مشهدی است و هم ساکن آن دیار. این مطلع از اوست :تا ترا طره ٔ عنبر شکنی پیدا شددل آواره ٔ ما را وطنی پیدا شد. (