احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن خالدبن عبدالرحمان بن محمدبن علی . مکنی به ابوجعفر. وی اصلا از مردم کوفه است از بزرگان محدثین امامیه معدودو خداوند مصنفات مفید
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالصمد الشیرازی ، مکنی به ابونصر. در تاریخ بیهقی نام وی در چند جا با لقب خواجه و خواجه ٔ بزرگ و خواجه عمید آمده است . وی از
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن فهد الاسدی ، ملقب به جمال الدین . فاضل فقیه مجتهد زاهد عابد وَرِع تقی نقی . در سال 757 هَ .ق . تولد یافته در بلده ٔ حل
احمدکلغتنامه دهخدااحمدک . [ اَ م َ دَ ] (ضمیر مبهم مرکب ) شخصی مثلی است که در بعض امثال فارسی از جمله دو مثل ذیل آمده است : احمدک اُستا نرفت روزی که رفت آدینه بود . احمدک را که ر
احمدآبادلغتنامه دهخدااحمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قریه ای بچهار فرسخ جنوبی ارسنجان است . (فارسنامه ).
احمدآبادلغتنامه دهخدااحمدآباد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قریه ای است میان تون و طبس . صاحب حبیب السیر در شرح رفتن میرزا رستم بآستان خاقان دوست و مراجعت کردن میرزا اسکندر بجانب شیراز گوید:..
احمد هم عاشق بود، هم شاعر (بود).گویش اصفهانی تکیه ای: ahmad ham âšeq bo, ham šâɂer bo. طاری: ahmad ham âšeq bo, ham šâɂer. طامه ای: ahmad ham âšeq bo, ham šâɂer bo. طرقی: ahmad ham âšeq bo, ham šâɂer. کشه