احتشادلغتنامه دهخدااحتشاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تحاشد. گرد آمدن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (منتهی الارب ). جمع آمدن . مجتمع شدن برای امری واحد. || فی الفور حاضر آمدن بر آواز. اجابت بس
احتدادلغتنامه دهخدااحتداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) احتداد بر؛ خشم گرفتن بر. || اِحتداد از غضب ؛ تیز شدن از خشم . (تاج المصادر). تیز شدن خشم . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). || تیز شدن . (
احتشاءلغتنامه دهخدااحتشاء.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) پر گردیدن . (منتهی الارب ). آکنده شدن . (تاج المصادر). || آکندن چیزی بچیزی . || در خود پیچیدن . (منتهی الارب ). اعتباء. || پنبه در خود