اخطادیکشنری عربی به فارسیادم کودن واحمق , ساده لوح , خطاکردن , دراشتباه بودن , غلط بودن , گمراه شدن , بغلط قضاوت کردن
اخطاءلغتنامه دهخدااخطاء. [ اَ طَءْ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خَطَاء. خطاکارتر.- امثال : اخطاء من ذباب .اخطاء من فراشة .
اخطاءلغتنامه دهخدااخطاء. [ اِ ] (ع مص )خطا کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || منسوب بخطا کردن . خطا گرفتن بر کسی . || اخطاء فی دینه ؛ براه خطا رفت بقصد و یا بی قصد. || فاگذ
اخطاءفرهنگ انتشارات معین(اَ) [ ع - فا. ] 1 - (مص ل .) خطا کردن ، اشتباه کردن . 2 - (مص م .) منسوب به خطا کردن ، خطا گرفتن بر کسی .