ادردیکشنری عربی به فارسیاداره کردن , تقسيم کردن , تهيه کردن , اجرا کردن , توزيع کردن , تصفيه کردن , نظارت کردن , وصايت کردن , انجام دادن , اعدام کردن , کشتن , رهبري کردن(ارکستر)() مدير
ادرلغتنامه دهخداادر. [ اَ دَ ] (ع مص ) به بیماری اُدرَه مبتلا شدن . بیماری ادره برآوردن کسی . دبه خایه شدن . به تناس مبتلا شدن . بادخایه شدن . مفتوق شدن .
جادرلغتنامه دهخداجادر. [ ] (اِخ ) (به عبری مکان دیواردار) دور نیست که همان جدور (دوم صحیفه ٔ یوشع 12:13) باشد. (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به جدور شود.
چادرگویش اصفهانی تکیه ای: čâdor طاری: čâršev / čâvor طامه ای: čâršev طرقی: čövor کشه ای: čâčev نطنزی: čâvor