ادیملغتنامه دهخداادیم . [ اَ ] (اِخ ) موضعی است در بلاد هُذیل . ابوجُندب گوید:و احیاءُ لدی سعدبن بکربأملاح فظاهرةالادیم .(معجم البلدان ).
ادیملغتنامه دهخداادیم . [ اُ دَ ] (اِخ ) زمینی است مجاور تثلیث بدان سوی السراة بین تهامة و یمن ، که در قدیم از دیار جهینه و جَرم بود. || موضعی نزدیک وادی القری از دیار عُذرة که
ادیم گرلغتنامه دهخداادیم گر. [ اَ گ َ ] (ص مرکب ) چرم گر. ادیمی :بیال و گردن او برشدند و بازبریدبسی ادیم گر اندرمیان کوی تمیم .سوزنی .
ادیمبورگلغتنامه دهخداادیمبورگ . [ اِ ] (اِخ ) از شهرهای اسکاتلند، در کنار لیث ، دارای 439000 تن سکنه . صنایع آن شیشه گری ، ریخته گری ، دباغی ، آبجوسازی است . دارای قصری عالی و ابنیه
ادیمهلغتنامه دهخداادیمه . [ اُ دَ م َ ] (اِخ ) (تصغیرگونه ای از أدمه ) بقول ابی القاسم محمودبن عمر، نام کوهی است و بقولی دیگر کوهی است بین قلهی و تَقْتَد در حجاز. (معجم البلدان