انفدیکشنری عربی به فارسیبيني , عضو بويايي , نوک بر امده هر چيزي , دماغه , بو کشيدن , بيني ماليدن به , مواجه شدن با
انفلغتنامه دهخداانف . [ اَ ] (ع اِ) بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). منخر. (از اقرب الموارد). معطس . دماغ
انفلغتنامه دهخداانف . [ اَ ] (ع مص ) زدن بینی کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بر بینی زدن . || به بینی رسیدن آب و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ) (م
انفلغتنامه دهخداانف . [ اَ ن َ ] (ع مص ) ننگ داشتن از چیزی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ننگ داشتن . (تاج المصادربیهقی ) (مصادر زوزنی ). استنکاف . (از اقرب الموارد).ننگ و
انفلغتنامه دهخداانف . [ اَن ِ ] (ع ص ) بعیر انف ؛ شتر دردمندبینی از چوبک مهار.(ناظم الاطباء). اشتری که بینیش درد کند از برس . (مهذب الاسماء). آنکه بینی او درد کند. (یادداشت مؤ
جانفلغتنامه دهخداجانف . [ ن ِ ] (ع ص ) کسی که میل کند از حق در وصیت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مایل از حق .
انفجلغتنامه دهخداانفج . [ اَ ف َ ] (اِ) الفنج و اندوخته و حاصل و محصول . (ناظم الاطباء). ظاهراً محرف الفنج است . رجوع به الفنج شود.
چانفلغتنامه دهخداچانف . [ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای پنجگانه ٔبخش بمپور شهرستان ایرانشهر که در جنوب بمپور واقع شده و از شمال بدهستان مرکزی ، از خاور به کوهان سرباز از جنوب به بخش