انبستهلغتنامه دهخداانبسته . [ اَم ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (ص ) مداد یا خون یا حبربود و هرچه بسته شود که حل نکند انبسته گویند. (لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ص 66). هر چیز که آن بسته و سخت شد
انبستهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهغلیظ و بستهشده؛ بههمبسته؛ چیزی که بسته و سفت شده باشد، از ماست، شیر، خون، و امثال آنها: ◻︎ خون انبسته همیریزم بر زرین رخ / زآنکه خونابه نماندستم در چشم نبی